اگر به تاریخ بنگریم حقیقتاً بیشترین کشته ها در راه دفاع از مذهب و دین بوده اند

حال اگر به مذاهب و دینها بنگریم می بینیم که همه بر این اساس بنیاد شده اند که خدا انسانها را آفریده است یعنی اینکه دو گونه یا سه گونه انسان مختلف نداریم و همه از یک زن و مرد هستند

حال در اینجا سؤالی پیش می آید ؟

اگر همه بر این اعتقاد هستیم که همه از یک پدر و مادر هستیم و نوعی بشری از سیاره دیگر یا خدایی دیگر بر زمین نیامده است پس چرا به عنوان دفاع از مذهب انسانهای دیگر را می کشیم ؟؟

اگر خدای همه ما یکی است پس گفته او برای همه نیز یکی و همیشگی است و بین این انسانها و آن انسانها در جغرافیاهای دیگر ، میان سفید و سیاه پوست و زرد پوست هم تفاوتی نمی گذارد

همه ما به این اعتقاد داریم که خدا به یک موجود برتر که آفریننده جهان هستی دانسته می‌شود، اطلاق می‌گردد موجودی که بایس بسیار دانا باشد زیرا آفرینش جهان نمیتواند تصادفی باشد هم چنان که وجود یک میز و صندلی نمیتواند تصادفی باشد و نیاز به نجار است

اگر این را قبول کنیم بایس قبول کنیم که ما انسانها موجوداتی بسیار بسیار عقب افتاده هستیم که از دانش و علم چیز زیادی نمی دانیم

اگر رابطه خدا و انسان را از یک رابطه فدرت تمام عیار دستور دهنده و یک برده تمام عیار گوش دهنده به یک رابطه فرزند و پدر تبدیل کنیم میتوانیم بسیار راحت به مفهوم وجود و زندگی و مشکلات تاریخی دینی خود در یابیم

چرا یک انسان دوست دارد روزی بچه دار شود ؟ (البته کسانی هستند که میگویند نمی خواهند بچه دار شوند ولی من این را باور ندارم زیرا حداقل برای یک تجربه انسانی هم که شده حداقل بایس یک بچه داشته باشند تا بفهمند پدر یا مادر شدن یعنی چه ؛ تا آنها هم بتوانند در باره این موضوع سخنی بگویند ؛ مگر آنهاییکه از لحاظ بدنی این امکان را ندارند که آنها حسابشان جداست)

از خود این پرسش را کرده اید ؟؟

دلایل زیادی وجود دارد ولی من فکر می کنم دلیل مهم آن علاقه به زندگی و انسان سازی غریزی است

اگر انسانها بچه دار نشوند انسانهای دیگر پیر شده و میمیرند و روزی انسانی نخواهد ماند در واقع بچه دار شدن علاقه به ادامه دادن "زندگی" و جاودانی کردن زندگی و زندگی مخلوق یعنی انسان است و این را در تمامی کتب دینی و مذهبی میخوانید که همه انسانها را به ایجاد خانواده و بچه دار شدن تشویق می کنند

آیا خدایی که ما را آفریده است جاودان نیست ؟؟؟

یعنی اگر ما کتب مذهبی را از سوی خدای آفریننده بدانیم این خداست که ما را تشویق به ایجاد خانواده و بچه دار شدن میکند

همانگونه که نوشتم اگر ما رابطه خدا و انسان را مانند رابطه پدر و فرزند ببینیم بسیاری از سؤالات ما با مشکلهای کنونی جواب داده خواهند شد

یک پدر یک فرد با تجربه نسبت به یک بچه است و از آنجایی که فرزند خود را دوست دارد میخواهد او را از مشکلات و صدمات دور بدارد

بچه از سوی دیگر نمی فهمد که چرا این کار را میتواند انجام دهد و ان کار را نمیتواند انجام دهد

وقتی به نوجوانی رسید بعضی از این فرمایشات را میفهمد و بعضی را نمی فهمد

وقتی به جوانی رسید بیشتر از این فرمایشات را میفهمد و بعضی را نمی فهمد

وقتی به چهل سالگی  رسید بیشتر و بیشتر از این فرمایشات را میفهمد و بعضی را نمی فهمد

خلاصه بعضی ها را تا آخر عمر اصلا نمی فهمد!! زیرا که انسان انسان است و خدا خدا

خدا برای انسانها از نوع خودشان معلمانی فرستاد که آنها را آموزش دهند در مکانهای مختلف و زبانهای مختلف و زمانهای مختلف

ولی کتاب تدریس یکی بود و نمی توانست کتابی دگر باشد یعنی کتاب قوانین زندگی الهی

میتوان این کتاب قوانین زندگی الهی را مانند کتاب نصیحتهای یک پدر دلسوز به بچه اش تعبیر کرد

حالا پرسش این است اگر بچه ای نخواست گوش به این نصیحت ها دهد چه میشود ؟

یک پدر چه کار می کند ؟

نخست به او هشدار میدهد (خدا هم به انسانها هشدار میدهد) بعد پدر بچه را تنبیه می کند (خدا هم انسانها را با کارهای مختلف تنبیه می کند) و در آخر اگر همه جواب نداد با دلی افسرده و ناراحت از او می گذرد و او را رها می کند و این یعنی در بیشتر اوقات وضع بدتر برای فرزند (خدا هم همین کار را با انسان می کند)

در اینجا میبینیم که فرزند آزاد است و تصمیم گیری برای زندگی خود میکند همانگونه که پدرش آزاد است پس در اینجا رابطه ای مساوی بین این دو در تصمیم گیری وجود دارد و رابطه ارباب و برده وجود ندارد

حال همانگونه که نوشتم بایس یک پدر در زمانهای مختلف با فرزند خود با لحن و لغات و جمله های قابل فهم  فرزند و بچه خود صحبت کند

برای عنوان تولید مثل و چگونگی بچه دار شدن یک زن را بایس بگونه ای دیگر برای یک بچه هفت ساله و نوجوان شانزده ساله روشن کرد

خدا نیز همین کار را میکند یعنی با انسانها در زمانهای مختلف (بچه گی و نوجوانی و جوانی) با لغات و جملات و جمله های قابل فهم صحبت کرده است ولی در اصل آنها تغییری نداده کتاب قوانین زندگی الهی همان مانده است

از آنجاییکه که خدا با این همه قدرت آفرینش موجودی غیر قابل تصور برای ماست پس برای این همه آفرینش موجود منطقی و عالمی است

معلمان او هم این گفتار پدرانه او را با زبان هم نوع های خود و با لغات و جملات قابل فهم آنها و هشدارها و تنبیه های او بازگو کردند

مثالی میزنم

جامعه اعراب قبل از اسلام را مطالعه کنید

در جامعه ای که میتوان گفت جامعه ای پست و جاهل بود

اسلام برای این جامعه واقعاً یک انقلاب عظیم فرهنگی بود

گوستاولوبون روانشناس و جامعه شناس فرانسوی اعراب قبل از اسلام را صاحب تمدن مي‏داند و معتقد است كه چون آنها داراي ساختمان‏هاي بزرگ و روابط تجاري با اقوام متمدن و داراي زبان كامل بودند پس صاحب تمدن مي‏باشند و مي‏گويد حتي اگر نتوانيم از تاريخ آنها به خوبي آگاهي بدست آوريم باز هم مي توانيم نظريه توحش اعراب را رد كنيم چون زبان يك قوم مقوّم تمدن آنها است وي به اين عقيده پافشاري دارد كه تمدن برپايه سه چيز استوار است :

  1 زبان

   2 روابط تجاري با ملل

  3 ساختمان هاي بزرگ

من به این عقیده ندارم زیرا بسیاری از اقوام هستند که دارای زبان قدیمی هستند ولی از علم و هنر و فرهنگ بهره ای نداشتند و ندارند

وداشتن ساختمان هاي بزرگ (چه کسانی آنها را ساخته اند ؟؟ ) و روابط تجاري (با چه کسانی و چگونه ؟؟) با ملل هم نمیتواند تمدن و فرهنگ را برساند

قرآن نیز برای آنها با زبان و لغات و جمله های قابل فهم برای آنها خوانده شد

ولی حال زمان آن رسیده که کتب دینی را ترجمه کنیم ولی نه از زبانی به زبان دیگر بلکه از یک زبان بومی به زبان علمی  تا نزاع بین مذهبیون و دانشمندان غیر مذهبی را از میان برداریم  زیرا که اگر بپذیریم آفریننده این جهان و گیتی بایس موجودی عاقل و دانشمند باشد پس آن مطالبی که از سوی آو می آید هم از سوی یک دانشمند برای یک جاهل یعنی انسان با زبان او و با لغات و جملات قابل فهم برای او می آید

مثلآ در کتب دینی از سوی او آمده است که نخست نور بود (خوب دانشمندان چه می گویند نخست یک انفجار بزرگ برای پیدایش جهانها رخ داده است حال این انفجار چرا شده و از کجا شروع شده هنوز این بچه جوابی برای آنها پیدا نکرده است شاید وقتی به سن چهل سالگی رسید یعنی قرنهای آینده به جواب برسد) آیا این همان نوع گفتار یک پدر برای توضیح مطلبی برای بچه خود نیست که او پیدایش جهان را بفهمد ؟؟

وقتی در کتب ادیان نوشته میشود خدا زمین و زمان را در هفت روز آفرید این هفت روز انسانی نیست بلکه هفت روز خدایی !! ما با علم اکنون میدانیم که چند میلیون سال میشود !! ) آیا این همان نوع گفتار یک پدر برای توضیح مطلبی برای بچه خود نیست که او پیدایش جهان را بفهمد ؟؟

بعد از آفرینش زن ومرد میخوانیم که خدا آنها را از بهشت که جایی خوب با درختان و میوه ها و نهرها بود بیرون کرد در حالیکه هیچ گاه سخنی از بیرون کردن انسان از یک سیاره یا ستاره دیگر و فرستادن اوبه روی زمین صحبتی نمیشود !! آیا نمیتوان اینگونه دید که محیط زیستی برای آنها به گونه ای بد میشود که دیگر نمیشد به آن بهشت نامید یعنی نه درختی نه آبی نه هوای خوبی و نه مکان خوبی برای آنها بوجود آمد

برای مثال به همه ی ما در بچگی می آموختند که زیر ناخن شیطان پنهان می شود حال میدانیم آنچه برای بچه ها شیطان بوده برای نوجوانان دانشجو میکرب است و نبایس ناخن را جوید زیرا که این میکربها وارد بدن میشوند

مثال دیگر

از جمله چيزهايى كه شيطان انسانرا به آنها تشويق مى كند، اختلاف انداختن در ميان مردم است ، چون بر اثر دشمنى ، آمد و رفتها قطع میشود و اختلاف و جدايى پیدا مى آيد. در نتيجه به زد و حورد و كشت و كشتار، مى انجامد و مايه راضی بودن اومیشود.

به طورى كه قرآن گفته : عداوت و دشمنى از شراب و قمار ناشى مى شود.(445) انسان شراب خورعقل خود را از دست مى دهد و ديگر كسى را نمى شناسد، مانند حيوان درنده به همه حمله مى كند و آنها را مى زند، مجروح كرده و یا مى كشد. تاريخ به ياد دارد، بسیاری در اثر نوشیدن شراب و خماری آن كشته و مجروح شده اند

قمار باز، وقتى باخت ، دشمنى فرد برنده را در دل مى گيرند و میخواهد هر وقت فرصت پيدا كرد انتقام خود را از وى مى گيرد

قمار باز چندين ساعت تمام حواس خود را جمع میکند تا بر حريف خود پیروز شود. او به هيچ چيز جز برنده شدن فکر نمى کندد، اگر باخت با عصبانیت به همه  مردم پرخاش مى كند و اگر خسته به خانه  برود ديگر تحمل شنيدن هيچ چيز را ندارد و حاضر است به بهانه هاى پوچ زمينه اى فراهم شود كه با مردم دعوا و ستیز كند، همان چيزى كه شيطان به دنبال آن است

خوب اینها همه در کادر خدا و شیطان آمده است در حالیکه هر انسان قرن بیست و یکم میداند که قمار و شراب برای جامعه مضر هستند و بایس حذف شوند

پس چرا در جوامع به اصطلاح پیشرفته به این کار دست نمی زنند ؟

دو دلیل را میتوان نام برد

1 مسمومیت و اعتیاد جامعه

2 مافیای سودبر از مشروبات الکلی و قمار

پس بایس هر مطلبی را که در کتب الهی میخوانیم ترجمه علمی کنیم تا بتوانیم به کج رویهای مذهبی و خرافات پی برده و برای حذف آنها راهی پیدا کنیم

بایس به کتب مذهبی هم با چشمانی باز نگریست و جملات عقلانی و آنهایی که علمی و عقلانی نیستند را از هم جدا کرد

بایس به قوانین نگاه کرد که آیا تنبیهات خدایی (!؟) که برای انسان در نظر گرفته شده بود و آن هم برای آن جامعه جاهل عرب اکنون نیز منطقی است

 

مثال

اگر کسی دزدی کرد باید دست او را قطع کرد (در اسلام)

خوب اگر دست یک دزد را که کاری ناشایست کرده بریده شود بایس از خود پرسید این فرد چگونه باید به امرار معاش و زندگی خود ادامه دهد ؟؟ یا اینکه سزای دزدی در وقاع مرگ تدریجی است یا اینکه جامعه باید خرج او را بکشد ؟؟ آیا در دنیای کنونی نبایس از خود پرسید کجای جامعه می لنگد که کسی دزدی می کند ؟؟ ایا بهترین و مؤثرترین جلوگیری و تنبیه این افراد در جامعه کنونی نام آوردن نام آنها در لیست دزدهای ماه در روزنامه های کشور نیست ؟؟ آیا این کار برای رابطه نا مشروع و فحشا نیز مناسب تر نیست تا مردم بدانند با چه کسانی سر و کار دارند ؟؟

 

البته قتل عمد مسئله دیگری است زیرا قاتل نه تنها کسی را از زندگی محروم کرده بلکه آسیب های جسمی و روحی و مالی به افراد خانواده او وارد می کند و قصاص قابل قبول است زیرا که این آسیب اجتمایی قابل برگشت و ترمیم نیست

ولی همانگونه که نوشتم بایس به جملات کتب دینی با نگاهی کنج کاوانه و تردید نیز نگریست هر چه باشد ای کتب کتابهایی هستند که از قرنها پیش به دست ما رسیده اند و خدا میداند که چه کسانی سعی بر نفوذ و سوء استفاده از این کتابها نکرده اند

مثال

 در مورد جمع قرآن و اينكه در چه زماني جمع آوري شده و چه كسي به اين كار دستور داد در بين علما اختلاف بوده و چند نظر در مورد آن وجود دارد.

  در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم جمع آوري شده است .1

  در زمان ابوبكر جمع آوري شده است.2

  در زمان عمر بن خطاب جمع آوري شده است .3

  شروع جمع آوري آن در زمان ابو بكر بوده و اتمام آن در زمان عمر بوده است .4

  در زمان عثمان جمع آوري شده است .5

خوب ما شخصیتهای متفاوت و گرایشهای دینی و سیاسی مختلف این اشخاص و اختلافات میان آنها را نیزرا میدانیم پس باید بررای تفسیر و ترجمه قرآن نیزدقت کرد

 

مجید بهرام بیگی

14 دسامبر 2015

Nach oben